رهائی از دانسته گی

تزکیه روح و حافظه و تنظیم ذهن

رهائی از دانسته گی

تزکیه روح و حافظه و تنظیم ذهن

۵ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

در روزگار ما ،آن قدر مسئله و گرفتاری، روی سر افراد ریخته

که دیگر. کمتر به مسائل اجتماعی و عرفی و دینی می پردازند.

در قدیم، افراد با سواد خیلی کم بودند. اما سطح آگاهی و کنجکاوی

بسیار بالا بود. وآنها که نمی دانستند. از دانایان مسئله، سئوال می کردند

و پاسخ آنها را تا پایان عمر، نصب العین قرار می دادند. اعتقادات

مردم، ساده و مثل آب روان. شفاف و بی غش بود . معمولا هیچ گونه

تعصب خاصی در روابط مردم، مشاهده نمی شد. که یکی از علل

آن. عدم تمایل مردم به معلمی کردن بود. و کسی خودش را ناجی

دیگران بحساب نمی اورد.معمولا خوشبختی ها با یک تعادل و

خودداری، نمایان می شد. و سختی ها با مناعت طبع و بردباری

 تحمل می شد و می گذشت.

اما در دنیای امروز، اولا که مسائل مربوط به روابط اجتماعی و

دینی، از اهمیت بالائی بر خوردار نیست. و اطلاعات بیشتر مردم

در این امور، بسیار محدود است . و جالب تر این که، گاهی اوقات کسی

فکر می کند. می تواند با این اطلاعات ناچیز، ناجی دیگران هم باشد.و

وظیفه خود می داند .که دیگران را به راه بهشت راهنمائی کند.این

باور و عادت، بسیار مضر و خطرناک است. و معمولا این گونه

افراد خیلی هم متعصب هستند. و با کسانی که خلاف عقیده آنها

مطلبی را بگویند .و بنویسند. بسیار بد رفتار و هتاک و بددهن

هستند. محدودیت اطلاعات مذهبی از دبستان شروع می شود.و

در بیشتر افراد، بعد از اتمام تحصیلات .دیگر مورد تحقیق و

بررسی قرار نمی گیرد .حالا در بعضی خانواده ها موارد

مذهبی، بیشتر و معمول تر است. پس شخص مقدار زیادتری

از موارد مذهبی را بلد می شود. و یا نسبت به آن تعصب پیدا

می کند. و در بسیاری از خانواده ها، موارد مذهبی اولویت

ندارد. و فرزندان هم زیاد به این مسائل توجه نمی نمایند .ودر

برخوردهای اجتماعی هم سعی می کنند. موضوع گفتگو کمتر

به سمت مسائل مذهبی، کشیده شود.البته مذهب حکومتی و

حکومت مذهبی، بطور چشم گیری موجب دوری مردم از دین

و مذهب شده و افرادی که بدلایل سیاسی و اجتماعی با

حکومت زاویه دارند. مذهب را هم از ذهن خود خط می زنند.

با توجه بشرایط جامعه، سطح آسیب پذیری مذهب، بشدت گسترش

یافته . و افراد متعصب هم، بدون توجه به علل واقعی موارد،

با تمام توان خود، سعی در نگهداری و اشاعه مذهب دارند. که

تا این جا موفق نبوده اند. حالا جهتِ نمایش کمبود اطلاعات مذهبی

از خوانندگان عزیزم خواهش می کنم . به سئوالات زیر پاسخ

عنایت بفرمائید.

لطفا بفرمائید اصول دین چندتاست؟

لطفا بفرمائید فروع دین چندتاست؟

این سئوالات بسیار بدیهی و ساده بنظر می رسند. ولی در واقع

این طور نیستند.حالا زمانی که خوانندگان محبت کردند . و پاسخ

دادند به مواردی خواهیم رسید.

ادامه دارد

  • سید محسن موسوی

جهان هستی را مانند یک پیاز در نظر بگیرید و یا مانند سه تپه جدا از هم،

زیاد تفاوت ندارد. فقط سه قسمت مرتبط به هم را فرض بفرمائید—لایه اول

که بسیار نازک و اندک است را—شناخته-- می نامیم و آن عبارت است از

تمام علوم وفنون و مواردی که بشر توانسته تا کنون کشف کند و یا ببیند و

یا حس کند. و یا حتی تصور و تفکر کند.شناخته شده ها در هستی نسبت به

کل جهان هستی بسیار اندک و ناچیز هستند و همان تصور یک لایه بسیار

نازک پیاز ما را با مفهوم شناخته بیشتر آشنا می کند—لایه دو-ناشناخته

هست—این لایه هم بسیار نازک است اما نسبت به لایه شناخته کم کی بیشتر

است—ناشناخته عبارت از مواردی هست. که کشف و دست رسی به آن

برای بشر، مقرر گردیده است—مثلا دویست سال پیش خودرو و تلویزیون

در لایه ناشناخته قرار داشتند . بعد از اختراع به لایه شناخته منتقل شدند.

همچنین در آینده بشر به هر مرتبه از رشد و ترقی و کشف برسد. یعنی از

ناشناخته موردی را به شناخته تبدیل کرده است—در بشر این توانائی وجود

دارد. که در صورت کوشش و به کمک علوم متفاوت، بسیاری از

ناشناخته ها را به شناخته تبدیل کند.لایه سوم که اصل هستی و بیشترین

درصد جهان  هست مربوط به لایه--- ناشناختنی ---هست—فرض

بفرمائید با تلسکوپهای پیشرفته انسان قادر شده یک کهکشان در فاصله

هشت ملیون سال نوری را شناسائی کند—یعنی بابت دیدن یک نقطه نورانی،

حالا کمی بزرگتر و با استفاده از وسائل کاملا پیشرفته تشخیص داده که آن

نقطه یک کهکشان است—حالا هیچگونه فرضیه و تلاشی قادرنیست که

بشررا به آن کهکشان برساند. تا اودریک کره (خاک ) آن را لمس کرده

و از نزدیک آنجا را شناسائی و مطالعه کند-در حقیقت دستیابی به یکی

از کرات آن کهکشان در هر زمانی در اینده و با هر پیشرفت علمی، 

امکان پذیر نیست و بشر منحصرا بوجود کلی این کهکشان پی برده و چه

بسا با پیشرفت علوم، اطلاعات مربوط به این کهکشان تغییر هم بکند. ولی

علم بشر و درک و تخیل و تصورش تا همین نقطه هست و جلوتر نخواهد

رفت.لذا لمس و مطالعه از نزدیک در مورد این کهکشان  جزو لایه

ناشناختنی هست—با این مثال فیزیکی و عینی خواستم نمونه هایی از سه

لایه جهان هستی را بصورت علمی و فیزیکی بیان کنم-اما در عالم

غیب و متافیزیک و روحانی هم این سه لایه با مشخصات خودشان وجود

دارند.تمام علوم ماورائی دینی و غیر دینی که کشف شده جزو لایه شناخته

قرار دارند و آنچه را که بشر می تواند در آینده کشف و احصا کند فعلا در

لایه ناشناخته هست و اما در مورد ناشناختنی ها عرض می کنم که با توجه

به آیات قرانی فقط می توانیم بگوئیم که ما به غیب ایمان داریم—دقیقا

همطراز همان کهکشان که از راه دور ما فقط وجود آنرا می دانیم-در

مورد ایمان به غیب هم تا همین اندازه قادر به فهم و درک هستیم که

مواردی  وجود دارند اما اینکه دقیقا بدانیم چه هستند و چه نیستند در فهم

و درک بشر نمی گنجد—در پاسخ سئوال پیامبر اسلام که در مورد روح 

است طبق آیه شریفه می فرماید شما روح را نمی دانید و در جای دیگر

هم خداوند فرموده من از روح خود به کالبد بشر می دمم =پس روح ما

که همه آنرا با زنده بودن خود تصدیق می کنیم جزو لایه ناشناختنی بوده

وتا قیامت هم بشر با تمام توانائی های احتمالی خود قادر به درک و

شناخت روح خود نخواهد شد.موارد زیادی در لایه ناشناختنی وجود دارد

که بشر حتی در بالاترین حد تفکر و تعقل و تصور و تخیل خود هم قادر

به درک حتی نام آنها هم نخواهد شد-ما طبق آیات و احادیث و اطلاعات

کتب مقدس سایر ادیان موارد محدودی از موجودات نشئات دیگر حیات

را شنیده ایم لذا می توان گفت که نشئات مختلف حیات هم برای درک و

فهم بشر نیست و همین تعداد محدودی که تا حالا گفته شده هم جزو لایه

ناشناخته و شاید هم ناشناختنی باشد لذا در جهانی چنین گسترده و عجیب

حتی تصور این که بر حسب تصادف جهان بوجود ـآمده یک حرف کاملا

باطل و دور از عقل است.شناختن خداوند محال بوده و فقط کافی است ما

به وجود الله اعتراف کنیم چون در حقیقت قادر نخواهیم بود خالق این

جهان مرکب و پیچیده را با عقل خود بشناسیم و یا حس کنیم—تمام

دلایل مربوط به خدا شناسی باعث انحراف افکار بوده و قادر به معرفی

 خداوند نخواهند بود—همین فرضیه سه لایه می تواند عظمت جهان هستی

را به ذهن متبادر کرده و عقل سلیم را تسلیم وجود خالق بی همتا نماید—

برای اعتراف به وجود خداوند شاید نیازی به ادیان هم نباشد ولی برای

تعظیم در برابر چنین عظمتی بشر حتما نیازمند راه و روشی هست که

خود خالق به بشر ابلاغ کرده است.جهان هستی با تصور چنین فرضیه ایی

  جای بهتری برای زندگی بشر خواهد بود.  

  • سید محسن موسوی

برای ورود به بحث اصلی مقدمه کوتاهی لازم است

من شخصا نمی توانم هیچ حرفی، در مورد قدرت خداوند

تبارک وتعالی. و یا سایر مشخصات خداوند. و یا بطور کلی

هیچ موردی، دررابطه باخدا شناسی را مطرح کنم.زیرا ذات

خداوند .از هر چه که ما، فکر می کنیم. و یا تصور می کنیم. و

یا بیان می کنیم. برترو منزه است. لطفا ،با توجه به این

عرایض، مطلب را پیگیری بفرمائید.

از سئوالات و ایرادات شما ،که درست باشد. و بیانگر ارتباط

شما ،با موضوعات معروضه باشد. استقبال می کنم.

به هیچ سئوال و یا فرمایشی، که دارای اظهار فضل باشد. پاسخ

 داده نمی شود. و منتشر هم نخواهد شد.

اگر تا بحال در رابطه با موضوع، مطلبی خوانده و یا شنیده اید.

ارتباط سریعتری .با موضوع برقرار خواهید کرد. ولی اگر

برای اولین مرتبه است. که با چنین مطالبی بر خورد دارید.

  لطفا در اظهار نظر و قضاوت، عجله نکنید.

مطالبی که عرض می کنم. بیشتر بکار تفکر می اید. و شایسته

است. در باره اش  تفکر بفرمائید،تحقیق کنید، راستی آزمائی

کنید و از متخصصین ،سئوال بفرمائید

و اگر لازم دانستید .عیوب مسئله را (نه عیب و عقیده

مرا)طرح بفرمائید. تا با کمک همدیگر، به حقایقی برسیم.

اما اصل مطلب:

زمان یک مفهوم نسبی است. و در کرات دیگر که با زمین از

نظر اندازه و جرم تفاوت دارند. زمانشان هم متفاوت است. و

این مسئله، در نظریه انیشتین ،هم مطرح گردیده. زمان طبق

تعاریف معمول، ناشی از حرکت است. و بخودی خود وجود

ندارد. یعنی ذات زمان ،متکی به حرکت است.و البته این درک

بشر است. که زمان و گذشت آن را، حس می کند. زیرا زمان

در ارتباط با شعورجانداران است .از طرفی، زمان و آن چه که

ما از زمان، درک  می کنیم .متعلق به بُعدی هست. که ما درآن

زندگی می کنیم.ولی ابعاد بسیاری درجهان هستی، وجود دارد .

که ما تا اینجا، فقط توانسته ایم. با حدس و گمان، به وجود سایر

ابعاد. و یا نشئه حیات .و کل وجود.  پی ببریم .یعنی  جهان

هستی ،بیش از یک بُعد که ما زندگی می کنیم، دارد. و دارای

ابعاد وجودی زیادی می باشد.

بعضی از ابعاد وجودی، پست تر از ما هستند. مانند وجودهای

دو بُعدی. ویا تک بعدی. و بیشتر ابعاد جهان هستی، بالاتر از

ما و یا موازی با ما هستند. کلام معمول در بیان بُعد،کلمه نشئه

است. که بجهت قرینه بودن با یک حالت ازآن  استفاده نمی کنم.

ابعاد جهان هستی، الزاما مادی نیستند. و می توان تصور کرد.

که در ابعاد دیگر، وجودهای متافیزیکی. و اثیری و روحی هم

وجودداشته باشند.همین طوری که ما زمانهای متفاوت که

وابسته به حرکت و جرم هست داریم .ابعاد وجودی دیگری، که

با بُعد وجودی ما تفاوت عمده دارند. هم دارای زمان مناسب

خود هستند. ودرتحقیقات دینی.وحتی غیر دینی.هم نشانه

هائی از وجود موجودات دیگری، غیر از ما و در سایر ابعاد

مشاهده شده است.

بهر صورت تمام ابعاد جهان هستی. در یک مورد با یکدیگر

مشترک هستند. و اشتراکشان .اینست که خلق شده اند.

باور مندان مذهبی خالق جهان هستی  را خداوند تبارک و تعالی

می دانند .و خداناباوران، هنوز به یک نقطه مشخص ،که بتواند

تعریف جامع و مانعی، از جهان هستی. با ابعاد متفاوت داشته

باشد نرسیده اند.

البته اظهار نظر، در باره تعداد و چگونگی سایر ابعاد و حتی

درباره، بسیاری ازمشخصات بُعد ملموسِ خودمان هم، ممکن

نیست و این قسمت، در حیطه ناشناختنی ها قرار دارد. یعنی به

هیچ طریقی امکان شناخت. و حتی تعریفی در این رابطه وجود

ندارد.

یکی از مواردی که، هرگز برای بشر شناخته نخواهد شد.

کیفیت روح خود بشر است. و همین طور، جان موجودات زنده.

بشر توانسته به کمک علوم جدید. بخصوص علم نجوم به

مرزهای جدیدی ،از دنیای ما، دست پیدا کند. شنیده ام که عمق

جهان هستی قابل رویت تا کنون به 47 میلیارد سال  تخمین زده

شده است. یادآوری عظمت دنیای قابل رویت ما برای درک

بهتر از مطالب آینده، اهمیت خواهد داشت.اصولا شمارش و یا

اعلام اعداد ماورای تصور و خیلی نجومی در این باره فایده

ائی ندارد. جهان هستی حتی در بعد وجودی ما، خارج از حد

تصور است وهمین قدر که ما بتوانیم احساس کنیم که کل

منظومه شمسی درمقابل این عظمت بی حساب از یک نقطه

کوچک هم کوچکتراست. و شاید بتوانیم تصور کنیم که کهکشان

راه شیری شاید یک نیم نقطه خیلی حقیر در این بُعد جهان قابل

رویت ما باشد.برای ما کافیست.  قابل ذکر است که برابر با

تعداد بیشمار اجرام موجود در این جهان هستی، زمان وجود

دارد.یعنی هر ستاره وسیاره ائی برای خودش زمان خاصی،

البته با تعبیر ما دارد. درحقیقت اگر موجودی باشعور در کرات

بی نهایت وجود نداشته باشند درک زمان و گذر زمان هم

متوقف است. وظاهرا  فاقددریافت اثر زمان هستند. اما در تمام

کهکشانهای بینهایت، سرعت نور و سرعت الکترون و سایر

مقادیر ثابت یکسان هستند .

طبق تفسیر جدیدی از آیات قران مجید در باره این بُعد از جهان

هستی این طوربیان شده که این جهان(با همه عظمتش) در یک

لحظه می میرد و لحظه بَعد به امر خداوند مجددا هست

می شود.حالا یک لحظه ی آسمانی چه مدت طول می کشد با

توجه به بحث بالا، مقدارزمانی ندارد.در حقیقت امر به شدن،

بالاتر از حیطه جهان هستی و مافوق آن است، و این امر تحت

تاثیرهیچ جرم و وجود فیزیکی نیست فقط می دانیم که  صادر

می شود.پس نمی توان برای مفهوم لحظه که در تفاسیربیان شده

مابه ازای زمینی پیدا کرد.خود زمان زائیده جرم و حرکت است

و هیچ وجودی که خودش تابع و همراه و زائیده جرم و حرکت

باشد.قادر ه خلق این دوپدیده نیست.پس خالقی باید که هم جرم و

هم حرکت را خلق کرده وآنها را در اختیار دارد. البته استدلال

خدا ناباوران هم در نهایت و اجبارا به همین مرحله خواهد رسید.

با دقت در این موارد مشخص است که کلمه (((آینده))) یک

کلام بدون مفهوم است. آینده کلمه ای است که توسط انسان که

اتفاقا، هیچ اشرافی به آن، یعنی به آینده ندارد بکار می رود

کلمه آینده، زائیده نیاز و تصور بشر است. که نیازبه جاودانگی

زیادی دارد و بوسیله این کلمه توانسته تا اندازه ائی به

تصورات خود رنگ حقیقت بزند-تجربه انسانی نشان می دهد

که زمان حال به گذشته تبدیل شده است  و بشر هرگز نمی تواند

تبدیل شدن حال به آینده را درک کند.عنایت بفرمائید در یک

(آنِ) زمانی فقط یک اتفاق ممکن است بیفتد. یعنی اگر در آنِ

زمانی ،زمان حال به زمان گذشته تبدیل می شود غیر ممکن

است که در همان آنِ زمانی، زمان حال بتواند به زمان آینده

تبدیل شود ما در زمان موجود، تداوم  نداریم. و طبق مسائل بالا

هرلحظه درزمان نابودمی شویم ولحظه بعدمجددا بوجود

می ائیم. البته در زمان مرگ معروف ،در لحظه می میریم ولی

دیگر زنده نمی شویم.کلمه آینده بیانِ تجربه، ماست.و مشخص

است که هر تجربه ائی متعلق به زمان گذشته است .ما صرفا

 از زمان حال که به گذشته تبدیل شده تجربه داریم و چون

جریان زندگی را مداوم و پیوسته تصور کرده ایم. تصور

می کنیم که زمانهای گذشته و حال و آینده پشت سر هم اتفاق

می افتد در حالیکه اگر واقعا دقت کنیم هرگز زمان آینده در

زمان حال بوجود نمی آید.آنچه که پیوسته بنظر می رسد

فقط زمان حال است و ما می توانیم درک و تصور کنیم که

زمان حال به گذشته تبدیل می شود و ما همچنان در زمان حال

حضورداریم و کلمه آینده فقط در ذهن ما و باور ما شکل دارد

و مفهوم است.به یک معنای دیگر ساعت بعد که عقربه های

ساعت احتمالا آنرا نشان خواهند داد و ما اگر زنده بودیم آنرا

مشاهده خواهیم کرد مجموعه ائی از زمانهای حال را می توانیم

درک کنیم..در حقیقت ما جدای از تصور و تخیل هیچ درک

درستی از کلمه زمان آینده نداریم.تا اینجا از موارد مربوط به

زمان وابعاد هستی و تصور آینده عرایضی تقدیم کردم.حالا

نتیجه تجمع این موارد..در برخی باورها مشاهده می کنیم که

بعضی ها عقیده دارند که انبیاء و اولیا از آینده خبر دارند و یا

در باره دانستن آینده توسط خداوند مطالبی می گویند. با توجه

به این که تا اندازه ائی ثابت کردم مفهومی بنام آینده وجود ندارد

لذا طرح هر مسئله ائی مربوط به آگاهی از آینده نادرست و

غیر قابل اثبات است.خداوند همه جهان هستی را در یک لحظه

نابودمی کند یعنی تمام جنبه های جهان هستی و در تمام ابعاد را

نابود می کند و در لحظه بعد با تمام مفاهیم و نیازهای آن از

جمله چگونگی نظم و ترتیب جهان و اتفاقاتی که باید در

همان لحظه موجود پیش بیاید هستی را دوباره می سازد. لذا

هیچ آینده ائی که ما تصور می کنیم. در کل جهان هستی وجود

ندارد.دقت زیادی می خواهد و احتمالا بیان منهم چندان در

انعکاس مطلب، رسا نیست و مطلب هم پیچیدگی خاص خودش

را، دارد. اما لطف کنید به خلاصه موضوع توجه فرمائید .

کافی است که ما مفهوم واقعی اینده را در نظر بگیریم و

درک کنیم که چنین زمانی وجود واقعی ندارد.و ما هرگز

قادر به درک تبدیل شدن حالا به آینده را درآنِ زمان حال نداریم

و جهان هستی همیشه در زمان حال قرار دارد و این زمان حال

می تواند به گذشته تبدیل شود اما نمی تواند به آینده تبدیل شود و

بخصوص ما از درک چنین تبدیلی کلا عاجزیم.تصور این که

خداوند ازتمام آینده خبر دارد تصور غیر واقعی و نادرستی

است چون در اینصورت ما خداوند رانعوذ بالله از نظر زمانی

به سه قسمت تقسیم کرده ایم و اورا بنوعی تابع زمان، آنهم

زمان قابل درک خودمان، کرده ایم.خداوند تبارک و تعالی

خالق کلیه زمانهای بی نهایت در بی نهایت ابعاد مختلف هستی

است وبهیچ عنوان در تصورات وتخیلات و تفکرات ما

نمی گنجد و با توجه به اطلاعات جدید  هرگز زمانی بنام آینده

منعقد نمی شودتا کسی ازآن اطلاع داشته باشد و یا نداشته باشد

.همه جهان درابعاد و اشکال بی نهایت آن در زمان حال موجود

هستند و باتوجه به توانائی و استعداد ومشیت الهی زمان آنها به

زمان گذشته تبدیل شده وبا تمام شدن لحظه مقدر نابود می شوند

و مجددا در لحظه بوجود می ایند. و آنچه که خداوند مقدر دارد

در همان لحظه که بوجود می ایند انجام می گیرد—تصور آینده

در موردخداوند یعنی خداوند در زمان محصور است و زمان

بر او هم مانند سایر مخلوقات اثر می گذرد. و این باوری تقریبا

شرک آلوداست.بازیاد آوری کنم ما می توانیم شاهد تبدیل شدن

زمان حال به زمان گذشته و یا همان مرگ زمان حال و نابودی

آن باشیم و با توجه به خاطرات و ذهنیات خود چیزهائی را که

در زمانهای گذشته اتفاق افتاده را در زمان حال بیاد بیاوریم.

ولی در حقیقت امر، زمان گذشته هم مرده و نابود شده و تنها

زمانِ واقعی قابل درک همین لحظه ی زمان حال است و هیچ

مفهوم قابل لمس وعریفی و قابل درکی هم از آینده وجود ندارد.

و کل کلمه آینده وانواع تعابیر وتعاریف همه زائیده تصور و

تخیل بی پایه و اساس است. و معمولاجهت تعریف آینده، به

تجربه  گذشته اتکا می شودو گفته می شود امروز آینده دیروز

است—ملاحظه می فرمائیدکه اگر اتکا ما بزمان گذشته یعنی

دیروز نبود جمله کاملا ازمفهوم خالی می شد .هیچ دیروز و

هیچ زمان گذشته ائی که خودش هم مرده و از هر گونه جرم

فیزیکی و یا وجود غیرفیزیکی و اصولا بُعدی از جهان هستی

خالی است. نمی توانددلیل بر آینده ائی باشد که ما هیچ شناخت

و درک و تصور درستی از آن نداریم. شما هزاران سال هم که

زندگی کنید بازهرگز و هرگز به آینده نمی رسید.فقط در

آنصورت موفق شده اید که لحظات حال بیشتری را به گذشته

تبدیل کنید.زمان اینده یک مفهوم عاریتی است که زائیده تخیلات

و تصورات مامی باشد واستدلالش هم مردن حال و تبدیل شدنش

به گذشته است.نه تبدیل شدن آینده بحال که قبل هم عرض

کرده ام . ممکن است بفرمائید فرضامردم در امریکا ،فردا به

امروز می رسند.پس فردای ما در امریکا وجود دارد.عرض

کنم هر موجودی در زمان (حال)خودش قرار داردوزمان حال

مردم امریکا درهر موقعیتی ربطی به زمان حال ما ندارد. زیرا

از نظر شرایطجغرافیائی در دو نقطه مقابل کره زمین

قرارداریم.پس (زمان حال) ما مسیر خودش را طی میکند و

(زمان حال)آنسوی کره مسیر خودش را.حتی اگر تصور کنید

که با یک وسیله خیلی سریع هم حرکت کنید باز قادر نخواهید

بود از زمان حال خارج شوید.سفر در زمان یک افسانه علمی

کاملا خلاف علم است .شما در هرسرعتی که باشید باز در

زمانِ حال خود مثلا باسرعت فلان قدر هستید. در کل جهان

هستی هرموجود شعورمندی زمان حال خودش را درک می کند

. و نقطه مهم حیاتی بحث هم درک مفهوم زمان حال، توسط

یک فرد شعور مند است.پس هر گونه ادعا. مربوط به عالم

بودن به آینده توسط بسیاری از مردم، مفهومی خالی از واقعیت

بوده. و خداوند هم، تابع زمان. که ما از آن درک ناقصی داریم.

نیست. وبکار بردن کلمه آینده برای علم خداوند. تصور و تخیل

نابجائی هست .خداوند در لحظه می میراند. تمام جهان عظیم

هستی را و در لحظه، با تمام مشخصات مورد نظر خودش،

خلق می کند .پس اظهار این مطلب که خداوند ،ازآینده خبر

دارد. واقعیت ندارد.زیرا خداوند تبارک و تعالی، خالق زمان

بوده. و تحت تاثیر آن قرار ندارد. که بتوانیم خدا  را، مشمول

زمان دانسته و علم خداوند را منوط به گذر زمان  بنمائیم.

 

  • سید محسن موسوی

آنچه انسان را شاخص ،می کند-رفتار است

  • سید محسن موسوی

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • سید محسن موسوی